سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دنیای مخفی!

شاید برای شما هم اتفاق بیوفتد!!

+این جسد کیه ؟ قربان؟؟

-این پسر، همه جا بود. تقریبا توی 7 تا از عملیات ها دیده شده. اما هر دفعه حافظش رو پاک میکردن. مثل اینکه این دفعه شانس نداشته از اون جون سالم به در ببره و حافظشو پاک کننو به زندگی عادیش ادامه بده!!!

+خانوادش چی؟

-خیلی سریع یه تصادف درست کنین. جادوگران همچنان باید مخفی بمونن. متوجهی که ؟

+بله قربان، این روز ها آدم ها حواسشان به رانندگی نیست!


ما مرده ایم؟

دیشب وقتی داشتم از پله ها پایین میرفتم یک دختر بچرو دیدم درست وسط پذیرایی که با دیدن من شروع کرد به جیغ شیدن! فکر کنم خانه ما روح داشته باشد!؟

اما چیز بد تر از روح اینه که باید با برادر کوچیک ترت زیر زمین رو تمیز کنی!

+ببینم گارفیلد، ما مردیم؟

-چیمیگی جیمی ؟ معلومه که زنده ایم کم عقل.

+چه جالب پس این دوتا جنازه ای که اینجا افتادن چقدر شبیه ما اند!!!


بازی ویدیویی

بعد از بحث با پدرم از خونه بیرون اومدم و وارد یک کافه شدم، اونجا پر از آدم بود، آدمای عجیب!؟

یک پیرمرد داشت با اشتیاق تمام یک بازی ویدیویی داغون رو بازی میکرد.

+هی؟ ببینم. اینجا گارسون..

-گارسون؟ اون دیگه چیه؟!!!!

+ببینم آقا شما چند سالتونه؟

-22، چطور؟

باورم نمیشد، شاید این پیرمرد فراموشی داشته باشه، شایدم داره منو سرکار میزاره!

+ببینم این بازی ویدیویی که خیلی قدیمیه چطور هنوز کار میکنه؟

-مزخرف نگو! این جدید ترین بازی امساله.

+امسال؟

-ببینم پسر جون مثل اینکه تو اصلا حواست نیستا!

+الان مگه تو سال 2018 نیستیم؟

-شوخی بسه، الان تازه دهه 70 میلادیه.

از پیرمرد جدا شدم و به سمت درب خروج رفتم، وقتی خارج شدم یادم نمیومد یک سفینه فضایی جلو در پارک کرده باشه!؟؟


وارد زیر زمین نشو!

+عزیزم؟ این چیه؟

-بهت گفته بودم اگه وارد زیر زمین بشی اتفاق بدی برات میوفته.

+چی؟

-میدونی من یه حقیقتو ازت مخفی کردم.

+چیو؟

-من یه قاتل سریالیم!

+واو حالا کیا رو میکشی؟

-خانومای زیبارو.

+شوخی میکنی دیگه؟

-آره عزیزم، حالا بیا بشین اینجا...


پست

هم اتاقیم طبق معمول داشت روی اعصابم راه میرفت، با خوردن زنگ درب بدون گفتم هیچ حرفی رفتم تا درو باز کنم. پست چی بود. 

با رسیدن بسته سفارشیم خیلی خوشحال شدم، یه شاتگان گنده!

+هی ببینم تو اصلا حواست هست دارم چی بهت میگم؟

-آره....