سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دنیای مخفی!

آدمیزاد

زمین خورد!

دستانش را گذاشت روی زانویش و بلند شد 

باز هم زمین خورد 

بلند شد!

برای یک بار دیگر نیز زمین خورد

و باز هم بلند شد

انقدر زمین خورد، تا توانست راه برود. انسان اینگونه است، از زمین خوردن هایمان دلگیر نشویم!!!


بازی سرنوشت

زنگ آخر بود، معلم که دیده بود بچه ها خسته شدن تصمیم گرفت یک بازی به اون ها معرفی کنه، یک بازیی که عواقب آن را نمیتوان بازی گرفت.

   معلم با صدای بلند گفت:‌هر کی میخواد گوش بده بمونه و هرکی نمیخواد از کلاس بره بیرون، روز خوبی داشته باشین.

   چنتا از بچه ها در حالی که چیز هایی زیر زیری به هم میگفتن و میخندیدن از کلاس خارج شدن و چند نفری هم موندن، معلم شروع کرد به توضیح دادن بازی:

   یه کاغذ بردارید. یه طرف اون اسم کسی رو که میخواید مثل اون بشید و الگوی زندگیتونرو بنویسید. و طرف دیگه کسی که نمیخواید مثل اون بشید.

   بچه ها نوشتند، هر کدوم از بچه ها برگه هاشون رو مخفی کرده بودن و بعضی هم برای شوخی اسم دوستانشون رو نوشته بودند، معلم توضیح داد، وقتی ما یه عادتی رو زیاد تکرار میکنیم، تبدی به رفتار ما میشه، رفتار های ما زندگیمونو میسازن. و زندگیی که میسازیم همون سرنوشتمونه. 

   شما عم این بازی رو بکنید!

   (واقعی) 

  م.ک چهارشنبه،‌بهار سال 97


سال نو

دفتر اتفاقات امسال هم داره آخرین خط هاش سیاه میشه، بعضی خطاش همیشه یادمون میمونه،بعضی خطاش لذت بخش، و بعضی ناراحت کننده. 

در آخرین جلسه تمرین، حرف های مربی یادم میمونه. که میگفت: همه اینا تموم میشه! و خاطراتش میمونه. و خاطراتم هیچ کاری نمیتونی بکنی! فقط مثل یه فیلمه، که میتونی نگاش کنی. سال نو مبارک.

سه شنبه، 29 اسفند 1396

ساعت 10:20 صبح