سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دنیای مخفی!

شعر

دلتنگم و دیدار تو درمان من است


بی رنگ رخت زمانه زندان من است


بر هیچ دلی مبـاد و بر هیچ تنی


آنچ از غم هجران تو بر جان من است

 

روز بزرگداشت مولوی گرامی باد


اندر دل بی وفا غــم و ماتم باد


آن را که وفا نیست ز عالم کم باد


دیدی که مـرا هیچ کسی یاد نکرد


جز غـم که هزار آفرین بر غم باد


روز بزرگداشت مولوی گرامی باد

 

مولانا


شعر

درین سرای بی کسی، کسی به در نمی‌زند

به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمی‌زند

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی‌کُند

کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی‌زند

نشسته‌ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار

دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی‌زند

گذرگهی است پُر ستم که اندر او به غیر غم

یک صلای آشنا به رهگذر نمی‌زند

دل خراب من دگر خراب‌تر نمی‌شود

که خنجر غمت از این خراب‌تر نمی‌زند

چه چشم پاسخ است از این دریچه‌های بسته‌ات؟

برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی‌زند

نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست

اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی‌زند

هوشنگ ابتهاج