سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دنیای مخفی!

سراغ من که نمیان!

تنها توی اتاق نشسته بودم و داشتم به موجودات ترسناک فکر میکردم، خب اونا شاید واقعی باشن ولی سروقت من یکی که نمیان!

در همین حال و هوا بودم که صدای برادرم از پذیرایی شنیده شد که میگفت: یه لیوان آب برای من بیار.لطفا

از اتاق رفتم بیرون خواستم به سمت پذیرایی حرکت کنم که برادرم از پست سرم بهم گفت: نرو!

اما برادر من 2 سال پیش در آتش سوزی مرده بود!!!